نخست بر این باورم که همه ما می بایست از نهادها و آرمان های دموکراتیک در هر جای این کره خاکی محافظت کنیم.
شاید امکان مادی برای کمک به دموکراسی شما را نداشته باشیم، اما در بحران دموکراسی کنونی، امیدوارم این گفتگو به سهم خود سازنده .باشد، و در نهایت ببینیم که شباهتهای ما بسیار عمیقتر از تفاوتهایی است که به چشم میآید
[time-brightcove not-tgx=”true”]ما خود را شریک مبارزه شما برای برقراری و حفاظت از دموکراسی میدانیم، چون وجود و عینیتیافتگیِ دموکراسی در برخی کشورهای جهان، به ویژه در غرب، برای تقلاگرانِ تحققِ دموکراسی در کشورهایِ غیردموکراتیک، به مثابه الگو و تجسمبخشِ “ایده” و رویایی بوده است که برای آن مبارزه میکنند.
اگر بخواهم سادهتر توضیح بدهم از همان دورانی که فقط مردان حقِ رأی داشتند، انتخاب میکردند و انتخاب میشدند، تا زمانی که زنان هم توانسته اند به جایگاه حقوقی برابر خود برسند. از زمانی که رنگ پوست بهانهای برای به بردگی گرفتن دیگری بود، تا زمانی که سکان کشوری با تمام تنوعهایش، در دست تمام افراد، فارغ از نژاد و جنس، و اعتبار خانوادگیاش قرار گرفت، این مبارزه، مقصد نهایی ندارد، و به خودی خود زندگی را معنا و فردا را بهتر از امروز می سازد.
از این رو، شکنندگی دموکراسی امروز در سطح جهانی، برای همه ما بسیار موجب نگرانی است. متزلزل شدن ارکان اصلی دموکراسی در غرب، به معنای از دست رفتن یک ذهنیت یا ذهنیت زدایی از زندگی اجتماعی انسانی ما مبتنی بر کرامت انسانی، آزادی و همبستگی خواهد بود. از من به عنوان کسی که سالها در خانه خود مثل بیگانه با او رفتار شده، و کسی که با استبداد دینی و آپارتاید جنسیتی جنگیده است، بشنوید که دروغ است وقتی میگویند تاریخ هرگز به عقب برنمیگردد. اگر امروز با فکری شفاف و با جدیت تدبیری نکنید، فردا ممکن است تنها نظارهگر ذهنیتزدایی از امر دموکراسی باشید، چون کار از کار گذشته است.
ببینید چه اتفاقی دارد بر سر رسانهها میافتد. رسانه قرار بود رکن چهارم دموکراسی باشد و شرط ضروری شفافیت و بقای نظام دموکراتیک. اما امروز در بسیاری از موارد شاهد تبدیل شدن جریانهای رسانهای به ابزارهای مهندسی اجتماعی، نفرتپراکنی، دیگریهراسی، و کتمان حقیقت هستیم. یا به وضعیت دانشگاههای امروز نگاهی بیندازید، دانشگاه همواره سنگر کشف دانش، و محل کنجکاوی و پرسشگری بوده است، چنانکه ما در ایران به دانشگاه میگوییم «سنگر آزادی». اما امروز در برخی موارد استقلال آن زیر سوال رفته و به میدان جنگ قدرت، و حتی گاه زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی کار علمی و تولید دانش به نفع جریانهای اقتدارگرای سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است.
یک قدم بیاییم عقبتر و به جهانیسازی نگاه کنیم. برای چند دهه شاهد گسترش مفاهیم و سبکهای زندگی جهانشمول و جشن برای تخریب دیوارها بین مردم سرزمینهای مختلف بودهایم. آنچه امروز دارد اتفاق میافتد، روند جهانیسازیزدایی de-globalization نیست، بلکه بازتاب blowback و امتداد منطقی همان روند پیشین است. سالها جهانیسازی، از بالا و کمابیش به صورت دستوری و با تأکید صرف بر اولویت اقتصاد و بازار جهانی بر دیگر قلمروهای اجتماعی صورت گرفت، به جای اینکه اولویت به اجماعسازی، به گفتگو و همبستگی جهانی داده شود. درست است که دیوارهایی فروریختند، اما دیوارهای نامرئی دیگری سربرآوردند که امروز در مرزهای کشور شما صرفاً شاهد مرئی شدن این دیوارهای از پیش موجود هستیم.
باز هم یک قدم بیاییم عقبتر و به کلیت دموکراسی پارلمانی نگاه کنید، همان حکمرانی «از دل مردم، توسط مردم، و برای مردم». شما هم میبینید که در برخی موارد به عکس خود بدل شده است؟ یاد جمله امانوئل کانت، از بنیانگذاران فکری مفاهیم لیبرال دموکراسی میافتم که میگفت بدترین شر زمانی است که یک مفهوم به نام همان مفهوم لگدمال میشود. چه کار کنیم تا مطمئن باشیم رسانه، دانشگاه، و صندوق رأی همانی کاری را خواهند کرد که باید انجام دهند، یعنی حق حکمرانی همگان، در عین محافظت کامل از تمام حقوق فردی و گروهی؟
تمام مثالهایی که زدم برای بسیاری از شما حکم بدیهیات را دارد، اما جایی که من در آن زندگی میکنم حکم آرمانهای هنوز محقق نشده؛ رسانههای رسمی کشور من همواره پروپاگاندای قدرت بودهاند، دانشگاه همواره مورد دستدرازی حکومت بوده، حاکمیت ما همواره آرمانهای جهانی را طرد کرده و در آخرین نمونه سخنگوی قوهی قضاییه رسماً اعلام کرده که «خشونت هم همچون تروریسم یک مفهوم غربی است»، راجع به گردش قدرت و دستگاه دموکراسی اینجا هم که دیگر گفتن ندارد! اما دقیقاً به خاطر همین اختلاف جایگاه و در نهایت دغدغه و صمیمیت، و به عنوان یک طرح مسئله میخواهم به شما بگویم که این موارد زنگ خطری هستند که در برابر آن جنگ سنگر به سنگر ضروری اما ناکافی است. تمام مشکلات ما به اشکال مختلف مثل یک کلاف در هم تنیده هستند. از این حیث، مجموعهی بحرانهایی که امروز در سطح دنیا با آن مواجه هستیم، از جنگ و فقر و محیط زیست گرفته، تا ستم بر اقلیتهای جنسیتی، نژادی، قومی، از تقویت حکومتهای اقتدارگرا و بنیادگرایی دینی گرفته تا نابرابری اجتماعی، روی هم رفته کیفیت یک بحران فراگیر را بروز میدهند. متاسفانه به نظر میرسد دستگاه دموکراسی غرب، در آرایش فعلی خود توانایی پاسخ دادن به پیچیدگیهای آن را ندارد، و اگر در سطح مسائل مورد به مورد باقی بماند و خود را برای یک پاسخ فراگیر متناسب با سطح بحران آماده نکند، در آینده شاهد تعمیق این بحرانها و تضعیف دموکراسی در سرتاسر کرهی خاکی خواهیم بود.
ممکن است تا امروز در چند جبهه شکست خورده باشیم (بر خلاف برخی از شما که گاه برایتان «برنده بودن» از همه چیز مهمتر است، جایی که من از آن میآیم، ما به مرور یاد گرفتهایم، این شکستها را بپذیریم و دفعه بعد بهتر بجنگیم). قطعاً در آینده نیز در جبهههایی شکست خواهیم خورد. اما سرنوشت این جنگ به هیچ عنوان مقدور نیست. و دست ما هم برای پیروزی در آن به هیچ عنوان خالی نیست. اولاً دستگاه دموکراسی قابلیت تأمل در خود را دارد، و میتواند گذشتهی خود را چراغ راه آینده قرار دهد. ضمن اینکه دموکراسی ظرفی است برای مشارکت حداکثری همگان، و بنابراین به هیچ قالب صلبی محدود نمیماند و میتواند هر بار خود را از ریشه بازسازی کند. در این راه، ما مفاهیم بنیادینی داریم که ستارهی شمال ما هستند، مفاهیمی مانند آزادی (هم فردی و هم جمعی)، برابری (در فرصتهای زندگی و دنبال کردن سعادت)، و همبستگی (با تمام افراد، اقلیتها، گروهها).
شاید زمان آن فرا رسیده باشد تا با اتکا به این داشتهها و در چارچوب پتانسیلهای دموکراتیک موجود یک چشمانداز جدید از دموکراسی جهانی را ترسیم کنیم. توجه بیش از حد به بالا و به دستگاه دولتی، حتی در دولتهای دموکراتیک هم عملاً به دموکراسی ضربه وارد میکند. در مواجهه میان دولتها و قدرتها، هر یک به دنبال حداکثر سود برای خودشان هستند و برنده کسی است که بیشترین سهم را از روی میز بردارد (با هر ابزار ممکن). اما نهادهای مدنی رابطهی دیگری با یکدیگر دارند. در بسیاری از موارد، میان این نهادها تبادلها بهگونهای است که هر کدام میخواهند بیشتری مقدار را به طرف مقابل هدیه کنند، و هر کسی بیشتر بدهد، جایگاه بالاتری دارد، یا به قول شما «برنده» به حساب میآید. در همین روند است که نهادهای تثبیتشدهای مثل نهادهای مدنی شما، به نهادهای مدنی ما رسمیت بخشیدند، و به ما در مبارزه علیه استبداد و اقتدارگرایی یاری رساندند. در مقابل ما هم که همواره زیر فشار و سرکوب بودهایم، به خوبی میدانیم که «عنصر مقاومت» کلید و رمز بقای ما است. آنچه ما میتوانیم به عنوان ارجگذاری به شما برگردانیم، تجربه و صدای مقاومت نهادهای مدنی است. جامعه مدنی یک نیرویِ درونی، یک پتانسیل فزاینده، انسجامبخش، مبتنی بر مشارکت و مسئولیتآفرین است که روابط درونی این نهادها معمولاً مبتنی بر حداکثر دهش gift و با رویکرد به رسمیت شناختن متقابل همدیگر است. از این لحاظ، میگویم شباهتهای میان ما بسیار عمیقتر از تفاوتهای ما است. گویی ما و شما دو انتهای یک روند گذار مشترک و جهانی قرار داریم. روندی نامطمئن که فقط با جدیت، مشارکت، و زنجیرهای جهانی از تمام نهادهای مدنی و دموکراتیک برای بازیابی دموکراسی جهانی ممکن خواهد بود.
نرگس محمدی
۹ خرداد ۴۰۴۱
Read More Details
Finally We wish PressBee provided you with enough information of ( نرگس محمدی، برنده نوبل صلح: از دست رفتن دموکراسی چه آسان است و چه معنایی دارد )
Also on site :